بعد دوسه هفته از دانشگاه مینا اومد وتخت خالی اتاق پرشد.
از جزئیات یادم نیس اما
یه دخترخوبه بنام «میناپیام» اهل نوق رفسنجونه، دانشجوی مترجمی زبان پیام نور
اضافه شده بود به دوستام
مینا بنظرم روزایی که نمیشناختمش مشکوک بود.
هههههههه بگذریم
ماخیلی باهم خاطره داریم.
از روزترسناک درجنگل قائم بگیرتا
محفل 3تایی مون تو باغچه مرشد که باخاطره میرفتیم.
نزدیکای ولینتاین بود یه روز سه تایی رفتیم مجتمع اباصالح
طبقه همکف ازعروسک فروشی هر کردوم یه عروسک خردیدم
منو مینا واسه خودمون وخاطره هم..
اینم مینا وعوسکش یهویی
این روزای آخری ترم بهار منو هانیه ومینا بودیم ودیونه بازیامون
یه روز مینا پیرهن مردونه هانی روپوشید
باخط چشم ریش وسیبل کشیدوکلاهشو گذاشت.
هانی هم رژلب قرمز کیمیاروزد وچادرنمازشوپوشید
هانی عروس شد و مینا داماد ههههه
کلی عکس گرفتن ....
کلی خندیدیم....
یه روز هم عروسک بازی ...
ههههههه فیلم ساختیم با صداو گویندگی مینا
اجرای من وفیلم برداری هانی
هانی خرو هنوز فیلماشون نفرستاده برام
روز آخری که باهم بودیم
پنجشنبه 28 خرداد94 که روز اول ماه رمضون هم بود
باهانی وخاطره ومینا رفتیم بیرون
مینا گف روزه آخره چادرنپوش ههههه
نرسیده به پل آزادی خاطره رفت(ای توروح پ...)
ما سه تایی ....
رفتیم بهمن یار افطارکه شد
رفتیم نان روز پیراشکی گرفتیم
بعد رفتیم کافه سیب بستنی گرفتیم
اومدیم خوابگاه
کلی جیغ و اینا بعداجیم اومد دنبالم
وتمام شد...
روزای خوب زود میگذرن دیگه ...
آدمی بود که باهمه آدمامیساخت
از لعیا وفاطی شیرازی ومژگان بگیر تا رقیه رفسنجونی
نمیشه درلحظه بگم که مینا چجور آدمیه
خردادیه دیگه چندشخصیتی
اما همین بس که بگم یه ارزشهای خاصی داشت
ههههه
من خیلی دوسش دارم.....
شنبه 27 تیر 1394 عقدش بود....ان شاالله خوشبخت بشه
♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
برچسب : مینا,جنگل قائم,باغچه مرشد,28خرداد94,کافه سیب,نان روز,پیراشکی تازه,روزاول رمضان94, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 868 تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394 ساعت: 7:37
اواخر شهریور بود
بیشتراز یک ماهی بود افسردگی کامل گرفته بودم.
بعداز شب دومین شب قدر...
روزها پرخاشگر ، بی حوصله ، گوشه گیر و
شبها باصدای بلند آهنگ هندزفریم وگریه به زور خوابم میبرد.
یه روز ساعتای 7ونیمی بود که از
توخواب باصدای زنگ گوشیم بیدارشدم
خیلی تعجب کردم.وقتی جواب دادم فاطی(فاطمه آراسته)بود.
گفت کد ملیتو بفرس ببینم توکنکورقبول شدی یانه؟
فرستادم ...داشتم از نگرانی میمیردم
بارم خیلی مهم بود که قبول بشم.
یهو گفت قبول شدی
از خوشحالی هنگ بودم.
بهترین خبری که تو عمرم که شنیدنش اشکمو درآورد
خبرقبولی دانشگاهم بود همون دانشگاه وهمون رتبه ای که میخواستم
از خدا قبولی دانشگاه فاطمه الزهرا کرمان_روزانه اش رو میخواستم
که بارتبه 3131 بهش رسیدم.
نمیدونستم چیکارکنم رفتم به مامانم گفتم
بعد به بابام
وای چه حس خوبی داشتم.
به هدفی که میخواستم رسیده بودم
(موفقیت عجب طمع شیرینی دارد)
به ابجی رخساره ولیلام گفتم اما به فاطی
نگفتم چون حس ششم میگف پوریا(خواهرزاده شوهرخواهرم) قبول نشده
گفتم برا اینکه ناراحت نشه فعلا نمیگم بهش
بعد چند روز میبایستی بریم کرمان
برا اینکه ثبت نام کنم و خوابگاه بگیرم
هم خریدکنم هم .... روزای پراسترسی بود
همه شیرینی میخواستن(آخرش به هیشکی هم ندادم خخخخ من خصیصم)
سه شنبه اول مهر1393 ثبت نام کردیم.
چهارشنبه عمه مریم اومد دنبال منو بابام رفیتم دنبال خوابگاه
یه تخت تو اتاق 104خوابگاه عصمتیه شدخونه زندگی جدیدم
تاعصرخونه عمه مریم بودیم.عصربرگشتیم
روزای سختی بود...
نمیدونستم چجوری دل بکنم از خانوادم
طاقت دوری مامان بابامو نداشتم
عصر جمعه ساعتای 3 راه افتادیم به طرف کرمان
برای شب همه سوار وانت شدیم که منو وسایلامو ببرن خوابگاه
منو فاطی و جعفر ویونس جلو نشستیم بابایی ویوسف عقب
ابجی فاطیم کمکم وسایلامو آورد ورفت...
تو اتاق رقیه صداقت و فاطمه (فامیلش یادم رفته) بودن
احساس غربت میکردم.
روز اول به کلاس ریاضی نیم ساعت دور رسیدم
میخواستم استاد رو صدا کنم گفتم خانم همه بچها زدن زیرخنده
عصر دلم تنگ شده بود زنگ زدم خونه بعدشندین صدای مامانم
بغض کردم وقتی تلفن تموم شد کلی گریه کردم.
از کوچه 4 شهید بهشتی پیاده میرفتم تا جمهوری بعد سوار خط واحد میشدم
از روز دوم دانشگاه با سمیرامعینی دوست شدم ومیچرخیدم
سمیرارو انتخاب کردم چون ازدواج کرده بود.بچه داشت
شوهرشم نظامی بود.خونشون تو هوانیروزبود.
آخ یادم رفت بگم که بابا ومامان وابجیام کلی سفارش کرده بودن
با هرکسی دوست نشم باهرکسی نچرخم
و...
همه چی روبه راه شد هفته اول فقط سخت بود.
خاطرات بعدی در پست های بعدی دیگه ساعت 3:10 بامداده17 مرداد بسه فعلا
♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
برچسب : خاطرات دانشجویی,خاطرات کنکور,روزهای سخت کنکور,دانشکده فنی,دانشکده الزهرا,گلباف,ثبت نام دانشگاه الزهرا,خوابگاه عصمتیه,افسردگی, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 794 تاريخ : شنبه 17 مرداد 1394 ساعت: 8:19
نفسم میگیرد وقتی بی هوا بشنوم "سلام نفس"
فراموشت کرده ام ها....
اما بقول مامانم «زمستون میره ولی سیاهیش به کته میمونه»
♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...برچسب : بی هوا,ضرب المثل گلبافی,ضرب المثل, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 701 تاريخ : 17 مرداد 1394 ساعت: 1:28
گف: من چیتم؟
گفتم: عشقم
گف:فقط عشقت؟
گفتم؛ نفسمی
گف:نباشم چی میشه؟
گفتم:دیه دنیارو میخوام چیکار
گف:واسم چیکارا میکنی؟
گفتم:دنیارو ب اتیش میکشم
گف:دوسم داری؟
گفتم: بیشتر از خودم
گف:میتونی ثابت کنی؟
گفتم:لب تر کن کافیه
گفــــــــــت؛اگه دوستم داری بیخیالم شو همین....
♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...برچسب : دلنوشته,عکس عاشقانه,متن دلشکته,متن عاشقانه, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 720 تاريخ : 17 مرداد 1394 ساعت: 22:0
می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
آغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است حسادت !
♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
برچسب : پست عاشقانه,عکس عاشقانه جدید,حسادت,پیام عاشقانه, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 863 تاريخ : 17 مرداد 1394 ساعت: 22:0
پخش اهنگ یه نگاه از علی بهروزی +لینک دانلود
.
.
.
تقدیم به یه نفر
برچسب : اهنگ یه نگاه از علی بهروزی,دانلود اهنگ,جدید,علی بهروزی,دانلوداهنگهای علی بهروزی, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 801 تاريخ : چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت: 7:14